من از منطقه راحتی خود خارج شدم و خاطره ای ساختم که هرگز فراموش نخواهم کرد

Tiffany

کنار دیوار ورزشگاه ایستادم و به زمین رقص پاییزی که بازگشت به خانه بود خیره شدم. من یک دانش آموز دبیرستانی به شدت درونگرا، بسیار حساس و کمی خجالتی بودم. من با چند نفر از دوستان دخترم مشغول رقصیدن بودم، اما آنها اکنون جفت شده بودند.

رقص فقط سی دقیقه پیش شروع شده بود، اما من دیگر خسته شده بودم. من فقط می خواستم با لباس خواب در خانه باشم، در دفترم بخوانم یا بنویسم. علاوه بر این، من واقعاً نمی دانستم اینجا چه کار می کنم. من متقاعد شده بودم که یک رقصنده وحشتناک هستم - اساساً در هر چیزی که شامل حرکات حرکتی باشد وحشتناک هستم.

تصمیم گرفتم آن را کمی بیشتر کنم. پانزده دقیقه دیگر ماندم، همه آن بین خیره شدن به سوراخی از دیوار، چیدن ناخن هایم و پنهان شدن در حمام زمانی که رقص بیش از حد دیوانه شد، تقسیم شد.

با عهد ترک کردم که هرگز نخواهم رفت. دوباره به یک رقص دیگر بروید.

"من این را خراب می کنم"

شش سال به جلو.

کنار دیوار ورزشگاه ایستادم و به کف ورزشگاه خیره شدم. مجموعه ای از رقص تاب و حرکات زومبا مانند در حال انجام بود. نوعی سرگردانی.

اواسط سپتامبر بود و من در یک کنفرانس آخر هفته بودم. انتخاب حضور در این کنفرانس یکی از خودانگیخته‌ترین تصمیم‌هایی بود که تا به حال گرفته بودم، نه اینکه قدم بزرگی در خارج از منطقه آسایش خود ذکر کنم. این یک آخر هفته عالی از یادگیری، رشد شخصی وملاقات با افراد جدید.

اما در این تنظیمات، می‌توانستم حس کنم که ساعت به آن 5 چیزی که دوستان درونگرا شما می خواهند بدانید شب جمعه‌ی کم‌نور در سپتامبرهای بسیار پیش برمی‌گردد. خاطرات نه چندان خوشایند دوران دبیرستان من با انتقامی شیطانی در حال شکل گرفتن بود.

به سمت در رفتم. من قصد داشتم یک تماس از دست رفته را به مادرم برگردانم - و از آنجا به خوابگاه برگردم. واضح است که اینجا جایی برای من نبود.

و سپس نامم را شنیدم: "الن!" دانشجو. لبخندی زد که نزدیک بود زانوهایم را تبدیل به آب کند. سه ثانیه بعد، ما روی زمین بودیم.

چند دقیقه پیش که فقط سه حرکت را یاد گرفتم، به هیچ وجه احساس آمادگی نکردم. همه چیز در من شروع به وحشت کرد. چرند، من این را به هم خواهم زد. من شبیه یک احمق کامل به نظر می‌رسم و شب این پسر را خراب می‌کنم.

اما قبل از اینکه بتوانم بیرون بروم، موسیقی شروع شد... و ما شروع به رقصیدن کردیم. همانطور که انتظار داشتم، کامل نبود. چند بار بهم ریختم اما اتفاق دیگری افتاد که انتظارش را نداشتم:

خندیدم.

لذت بردم.

از آن لذت بردم.

رقص حدود دو دقیقه طول کشید. انتظار داشتم که این اتفاق ناخوشایند، دردناک و چیزی باشد که سالهای آینده خودم را به خاطر آن مورد ضرب و شتم قرار دهم. در عوض، آن دو دقیقه یکی از به یاد ماندنی ترین تجربیاتی را ایجاد کرد که همیشه خواهم داشتبه عقب نگاه کنید و لبخند بزنید.

و اگر من حاضر نبودم از منطقه راحتی خود خارج شوم این اتفاق نمی افتاد.

چگونه از منطقه راحتی خود خارج شوید

خطرات و جامعه دو کلمه‌ای هستند که همیشه باعث ترس در من شده‌اند. درست مانند هر فرد به شدت درونگرا، من تمایل دارم که مراقب، محتاط، ساکت و محتاط باشم. من از خطرات و احتمال شکست مانند طاعون اجتناب می کنم. دوست دارم عقب بنشینم، دور از عمل و تماشا کنم. من دوست دارم جایی بمانم که امنیت و ثبات وعده داده شده و قطعی است.

این چیزها به خودی خود بد نیستند. و با این حال متوجه شده‌ام که اغلب اوقات، به اشتیاق شدیدم برای محافظت از خودم اجازه می‌دهم از تجربه چیزهایی که پتانسیل افزایش اعتماد به نفس و سرگرمی من را دارند، باز دارد. به همان اندازه که می توانم خودم را بیرون بگذارم، زمان هایی که تجربیات چرا دختران خوب پسرهای بد را دوست دارند؟ حقیقت در نهایت کشف شد سرگرم کننده ای دارم ارزشش را دارد.

در اینجا پنج نکته وجود دارد که برای بیرون آمدن از حباب ایمن و ورود به آن مفید هستند. قلمرو ناشناخته:

1. قدم های کوچکی به سمت چیزی بردارید که ناآشنا است یا شما را می ترساند.

این نباید بزرگ باشد. شما مجبور نیستید مستقیماً در رقص شیرجه بزنید. این می تواند به همین سادگی باشد که از یک دوست بخواهید با شما قهوه بیاورد. من دوستی دارم که سعی می کنم هفته ای یک بار با او ملاقات کنم و در مورد هر چیزی صحبت خواهیم کرد. وقتی برای اولین بار شروع به انجام آن کردیم، گاهی اوقات این من بودم که دعوت را آغاز می کردم(باز هم چیزی خارج از منطقه راحتی من). اما نتیجه داد - این مکالمات عمیق (و گاهی احمقانه) من را سرحال و پر انرژی می کند.

2. بپذیرید که در کاری که قصد انجام آن را دارید کامل نخواهید بود.

ممکن است برای برخی این منطق رایج به نظر برسد. با این حال، به عنوان کسی که می خواهد در همه چیز خوب باشد، گفتن این توصیه آسان تر از انجام دادن است. اگر بدانم در فعالیتی که دوست دارم آن را امتحان کنم موفق نخواهم شد، احتمال کمتری وجود دارد که آن را امتحان کنم. با این حال، اگر اجازه بدهم این انتظار غیر واقعی بر زندگی من حاکم شود، فرصت های زیادی را از دست خواهم داد.

3. زندگی باید زندگی کرد، حتی اگر همیشه راحت نباشد.

اگرچه موقعیت‌های خاصی به راحتی بر من چیره می‌شوند، من همچنین معتقدم زندگی برای تجربه کردن است. گاهی اوقات رفتن به محل سکونت گاه به گاه یا عملکرد اجتماعی ارزش خستگی یا غرق شدن را دارد. من همیشه این فرصت را دارم که بعد از آن استراحت کنم و تنهایی را تجربه کنم.

4. تصمیم بگیرید که چه تعادلی بین «خودرو» بودن و بیرون رفتن برقرار کنید.

من برای بهبودی و فکر کردن بعد از کلاس، کار یا کلیسا به زمان استراحت زیادی نیاز دارم. اما مواقعی وجود دارد که نیاز دارم خودم را بیرون بکشم و در کنار مردم باشم. من ممکن است یک درونگرا قوی باشم، اما هنوز در زندگی بی حسی عاطفی: 23 روشی که می توانید به آن دست پیدا کنید. چگونه به بیرون بریزید ام به برخی از جامعه نیاز دارم.

تصمیم بگیرید که این تعادل برای شما چیست. برای من، این به معنای اجتماعی بودن چند شب در طول هفته و داشتن تعطیلات آخر چگونه خود را از بین ببریم: 22 راز برای رها کردن هر کسی که در آغوش شما ناله می کند هفته استبه عنوان زمانی برای رسیدن به مطالعه، مطالعه، و سرگرمی ها.

اوه، و خواب. این برای هر دانشجوی کالج داده شده است.

5. مهمتر از همه، کسی که هستید را تغییر ندهید.

به هر حال، اگر درونگرا هستید، درونگرا باشید. زمان خود را به تنهایی بگذرانید، در علایق خود گم شوید، از شرکت خود لذت ببرید - هر چه چگونه با مردم بهتر رفتار کنیم & در عوض زندگی بسیار شادتری داشته باشید که لازم است.

اما هر فرصتی را برای امتحان کردن چیز جدید رد نکنید، فقط به این دلیل که با "کلیشه" شما مطابقت ندارد. خلق و خوی.

مطمئناً هرگز فکر نمی کردم که دوست داشته باشم رقصیدن سوئینگ. من هنوز به خوب بودن نزدیک نشده ام. اما من قصد دارم روزی بر آن مسلط شوم.

حقیقت این است که من هرگز به طور طبیعی اهل اجتماع نخواهم بود. این فقط در خلق و خوی من نیست. من همیشه درونگرا خواهم بود و این اشکالی ندارد.

اما چیزی که تغییر کرده این است که می خواهم هر چند وقت یکبار از ذهنم بیرون بیایم: انتخاب شرکت در زندگی با افراد خوب و انتخاب گسترش منطقه راحتم. در نتیجه، من این امتیاز را داشتم که کارهایی را تجربه کنم که هرگز نمی‌توانستم آن‌ها را تصور کنم - حتی دو سال پیش.

مدتی طول کشید تا شکوفا شوم. حتی در حال حاضر من تازه شروع به باز کردن بیشتر می‌کنم، اما خوشحالم که می‌توانم بدون تغییر شخصیت خود، در معرض تجربیات جدید باشم. چگونه از منطقه راحتی خود خارج شوید

آیا از این مقاله لذت بردید؟ برای دریافت داستان های بیشتر از این دست، در خبرنامه های ما ثبت نام کنید.

این را بخوانید: ترس، نه درونگرایی، ما را از آنچه در زندگی می خواهیم باز می دارد

اعتبار تصویر: @dimoveاز طریق Twenty20

Written by

Tiffany

تیفانی مجموعه ای از تجربیات را تجربه کرده است که بسیاری آنها را اشتباه می نامند، اما او تمرین را در نظر می گیرد. او مادر یک دختر بالغ است.به عنوان یک پرستار و گواهی زندگی & مربی ریکاوری، تیفانی در مورد ماجراهای خود به عنوان بخشی از سفر درمانی خود می نویسد، به این امید که دیگران را توانمند کند.تیفانی که تا حد امکان با ون کمپروان خود به همراه همکار سگش، کاسی، سفر می کند، قصد دارد جهان را با ذهن آگاهی دلسوزانه تسخیر کند.